به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون اخبار ویژه خود نوشت: آذر منصوری در روزنامه اعتماد نوشت: «در روزها و هفته اول مردادماه و در شرایطی که ایران عزیز ما از بحران کم آبی و فرونشستها و خشک شدن تالابها و دریاچههای خود و بحرانهای زیست محیطی رنج میبرد و آینده نگرانکنندهای را پیش روی خود میبیند، به ناگاه ابرهای پراکنده به هم پیوستند و بارانی کم سابقه آن هم در گرمترین فصل و ماه سال را رقم زدند. اما چه میشود که این نعمت و رحمت خداوندی تبدیل به سیلی ویرانگر و خانمان برانداز میشود؟ خانهها را از جا میکند، پلها و جادهها و تاسیسات بسیاری را ویران و خانوادههای بسیاری را به سوگ عزیزان خود مینشاند؟ این پرسشی است که همه کنشگران مدنی و سیاسی و فعالان محیط زیست ایران باید پیرامون آن حاکمیت را به گفت وگو دعوت کنند. اینکه سیل است و ما همه هشدارها را دادهایم و اطلاعرسانیهای لازم صورت گرفته است و این شهروندان بودند که به هشدارها توجه نکردند و بعد از سیل هم مجموعه تلاش مسئولان به گرفتن چند عکس یادگاری با کت و شلوار در میانه گل و لای و انتشار آن در شبکههای اجتماعی و رسانههای دولتی خلاصه شود چاره این درد که حالا مزمن هم شده، نیست. ناتوانی و سوء مدیریت در برابر حوادث غیرمترقبه و عدم آمادگی برای استفاده از این رحمت خداوند معنی دیگری جز اینکه همه توان و تلاش ما همین است و بار دیگر اگر سیلی بیاید آش و کاسه همین است، ندارد!
نسخه شفابخش حاکمیت برای مقابله با آن چیست؟اگر این باور وجود دارد که باید پیشبینیهای هواشناسی را جدی گرفت و میدانیم که زیرساختها و مسیرهای موجود توان مقاومت در برابر این سیل ویرانگر را ندارد، چرا متعاقب هشدارها محدودیت تردد برای مناطق در معرض بحران ایجاد نکردید تا جان شهروندان اینچنین گرفته نشود. آیا نمیشد با توجه به پیشبینیهای هواشناسی این میزان بارش را به نحوی مدیریت کرد که در خدمت بیشتر به کاهش بحران آب ایران باشد؟نقش و هشدار فعالان مدنی و کارشناسان محیط زیست در این روندها چیست؟ تا چه حد نظر و مشارکت آنها در پیشگیری و مدیریت منابع آبی و بحرانهای زیست محیطی کشور مورد توجه قرار میگیرد؟ این پرسش و پرسشهایی از این دست پس از هر حادثهای در محافل سیاسی و مدنی و رسانهای مطرح میشود و پاسخهای قابل اعتنا نیز برای همه آنها داده میشود، اما شوربختانه باید گفت: آنچه به جایی نرسد، فریاد است. مخلص کلام اینکه به میزانی که کشور و حکمرانی در ایران از ریل توسعه دموکراتیک، پایدار، همهجانبه و متوازن فاصله بگیرد، فرصتها یکی پس از دیگری تبدیل به تهدید میشوند و سرزمین پرگهر مادری ما به سرزمینی سوخته تبدیل خواهد شد.».
درباره این نوشته و نظایر آن باید یادآور شد که افراطیون مدعی اصلاحطلبی (با سوابق چپروی و چپگرایی) عادت کردهاند در طول چند دهه گذشته، هم در قدرت و حاکمیت حضور داشته باشند و هم درباره مسئولیت فرافکنی کنند و با زبان نچسب اپوزیسیون حرف بزنند. به عنوان مثال صرف نظر از سهم طبیعت در خسارتهای سیل و زلزله و...، اگر سهم مدیریت و سوء مدیریت باید بررسی شود، این مدعیان اصلاحطلبی بودهاند که ظرف ۸ سال گذشته در دولت حضور داشته و سیاستگذاری کردهاند. بنابراین مثلاً اگر از بیتدبیریهای ضد محیطزیست حرف زده میشود، طبیعتاً این طیف باید پاسخگوی کمکاریها و تخلفات و قصور و تقصیرها باشند نه مدعیالعموم و طلبکار آن.
وجه دوم ماجرا، سیاستبازی دامنهدار طیف مذکور به هنگام مدیریت سازمان محیطزیست بوده است که گاه با دلالیهای عجیب و غریب برای واردات رانتی بنزین و از این قبیل همراه بوده، گاهی با تبعیت از دیکتههای مسموم محافل غربی در حوزه انرژی و محیط زیست، و گاهی هم با نفوذ دادن جاسوسان در پوشش محیطزیست و تحمیل خسارتهای این نفوذ به کشور و مردم.
نکته سوم این است که حضور ضروری مدیران در میدان مدیریت بحران و بررسی مشکلات از نزدیک هیچ تعارضی با توسعه پایدار و صیانت برنامهریزی شده از محیط زیست ندارد بلکه لازمه آن است.
چهارم این که حتماً برای کاهش خسارتهای حوادث طبیعی حتماً میشود کارهای اساسی و زیربنایی کرد؛ اما منطقاً این کارها زمانبر است و خانم منصوری اعتراض درست را به جای اینکه متوجه دولت ائتلافی و مورد حمایت خود در ۸ سال گذشته کند، دولت آقای رئیسی را که ۱۱ ماه از تشکیل آن میگذرد، متهم میکند.
اما درباره ژست دلسوزانه افراطیون حزب «اتحاد ملت» باید اظهارات علی شکوری راد (دبیرکل پیشین این حزب) را یادآور شد که پس از فتنه بنزین سال ۱۳۹۸ توسط دولت روحانی، با وقاحت و ذوقزدگی، گفت: «اعتراضات اخیر موجب ریزش رأی اصلاحطلبان نشده اگر شده، خیلی کمتر از میزانی است که از رأی اصولگراها ریزش کرده. اعتراضات معمولاً در حواشی شهرهای بزرگ و مناطقی که مردم از برخورداری مالی کمتری بهرهمند هستند، اتفاق افتاد. مردم اینجاها هم همانطور که نماز میخوانند و روزه میگیرند، میآمدند و رأی میدادند. اینها الان آسیب دیدهاند. بنابراین برخلاف دورههای قبل که کاهش مشارکت بیشتر به ضرر اصلاحطلبان بود، این بار کاهش رأی، بیشتر در اردوگاه اصولگرایان اتفاق افتاده است.»